۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه

جرعه ای چای در فنجان زندگی






چند دوست دوران دانشجويي كه پس از فارغ التحصيلي هر يك شغل هاي مختلفي داشتند و در كار و زندگي خود نيز موفق بودند، پس از مدت ها با هم به دانشگاه سابق شان رفتند تا با استادشان ديداري تازه كنند.
آنها مشغول صحبت شدند و طبق معمول بيشتر حرف هايشان، شكايت از وضع زندگي بود. استاد در حين صحبت آنان چای آماده مي كرد. او قوری را روي ميز گذاشت و از آنان خواست براي خود چای بريزند.
روي ميزفنجان هایي متفاوت قرار داشت; شيشه اي، پلاستيكي، چيني، بلور و.... وقتي همه در فنجان دلخواه خود چای ريختند و هر يك فنجاني در دست داشتند، استاد مثل هميشه به آرامی و مهرباني گفت: بچه ها، ببينيد; همه شما فنجان هایي ظريف و زيبا را انتخاب كرديد و الان فقط فنجان هاي زمخت و ارزان قيمت روي ميز مانده اند.
دانشجویان كه از حرف هاي استاد متعجب بودند با سكوت منتظر ادامه صحبت های استاد شدند. استاد ادامه داد: «در حقيقت، چيزي كه شما واقعا مي خواستيد چای بود و نه فنجان. اما فنجان هاي زيبا را انتخاب كرديد و در عين حال نگاه تان به فنجان هاي ديگران هم بود. زندگي هم مانند چای است و چیزهایی مانند شغل، حقوق و جايگاه اجتماعي مثل فنجان است. اين فنجان ها زندگي را تزيين مي كنند اما كيفيت آن را زیاد تغيير نمی دهند.
البته فنجان هاي متفاوت در علاقه شما به نوشيدن چای تاثير خواهد داشت، اما اگر بيشتر توجه تان به فنجان باشد و چيزهاي با ارزشي مانند كيفيت چای را فراموش كنيد و از بوي آن لذت نبريد، معني واقعي نوشيدن چای را هم از دست خواهيد داد. پس، از حالا به بعد تلاش كنيد نگاه تان را از فنجان برداريد و از نوشيدن فنجان لذت ببريد.»

۱ نظر:

maleki گفت...

با سلام
من داستانهای شما رو دنبال میکنم
خیلی تاثیر گذارند
متشکر
این داستان چای
یک اشکال تایپی داشت
خط آخر به جای چای نوشتید فنجان
موفق باشید